[ad_1]
حق نشر عکس
Getty Images
دیوید فاستر والاس، جستارنویس نامدار، در اوج شهرت در سال ۲۰۰۸، خود را به کام مرگ فرستاد
اگر بحث درباره تفاوت جُستار با مقاله در اروپا قدمت چهارصدساله دارد، یعنی زمانی که میشل دومنتنی کلمه Essay را در مقابل Article (مقاله) به کار برد، جستارنویسی در اقلیم فارسی همچنان در حد یک پدیده است و هنوز به یک سنت ادبی تبدیل نشده است.
قدر مسلم فعلا این است که معادل «جستار» برای Essay مقبولیت عام و رواج یافته و در چند سال اخیر، شاهد انتشار کتابهایی اعم از ترجمه و غیرترجمه در این قالب نیز بودهایم.
به تعریف شمیم مستقیمی که از جستارنویسان جوان امروز است، “جستار مقاله نیست، داستان هم نیست؛ نوعی از نوشته است که از خود نویسنده شروع میشود. گاهی مستقیم میرود و گاهی میپیچد به دور خود، به دور خواننده و به دور موضوع. فرمی بدیع است برای ارائه نظرگاهی منحصربهفرد به جهان.”
وصف داریوش شایگان از جستار نیز قابل توجه است: “در جستار نویسنده آزادتر است و میتواند یک مسئله را بیان و آن مسئله را جزئی لاینفک از جهانبینی خودش کند؛ یعنی در جستار نوعی آفرینش صورت میگیرد. این شیوه نگارش در ایران زیاد باب نیست.”
با این تعریف از جستار شاید بتوان گفت که مهمترین خصیصه آن، سفر روایتگرانه نویسنده از یک موضوع شخصی به قصد رسیدن به امور ذهنی و تعمیمپذیر است. به همین دلیل معمولا نوعی شور فردی در روح متن دمیده میشود که باعث تمایز بیشتر آن با دیگر متونی از این دست میشود.
برای درک بهتر این موضوع میتوان برخی جستار-مقالههای شادروان شایگان در کتاب «در جستوجوی فضاهای گمشده» را با جستارهای نویسندهای صاحبسبک چون محمد قائد مقایسه کرد.
از مجموعه کتابخوان بخوانید:
پیشخان
درهای نیمهباز
حق نشر عکس
herfeh-honarmand
مجله همشهری داستان را میتوان نخستین نشریه ادبی معرفی کرد که با انتشار پیوسته جستارهایی از معروفترین جستارنویسان آمریکایی و نیز انتشار جستارهایی از برخی نویسندگان ایرانی، به این قالب نوشتاری در ادبیات فارسی رسمیت بخشید.
شمیم مستقیمی، نویسنده و روزنامهنگار و کارگردان جوان، شماری از جستارهایش را در همشهری داستان منتشر کرد و کتاب «درهای نیمهباز» او مجموعهای از جستارهای اوست که در سال ۹۵ در انتشارات حرفههنرمند به طور مستقل منتشر شد. پانزده جستار در ۱۶۰ صفحه با موضوعاتی متنوع، از مهاجرت و فیلم مستند و تهران گرفته تا سال ۸۸ و…
اما آنچه باعث میشود این جستارها در عین استقلال در موضوع، روحی تقریبا یکپارچه نیز داشته باشند، نظرگاه معطوف به سن نویسنده است که گویی همه چیز را از منظر یک متولد دهه شصت خورشیدی نظاره و روایت میکند. دههای که آن را میتوان از زبان مؤلف کتاب این گونه خلاصه کرد: “تلخ بود اما ما را نکشت. اشک به چشممان آورد اما لبخند را نتوانست از ما بگیرد.”
البته شمیم مستقیمی خود متولد ۱۳۵۸ است، اما بازتاب زندگی هشیارانه او در پرحادثهترین دهه انقلاب در کنار نثر شیرین و روان او که «شور فردی» لازمه جستار نیز در آن موج میزند، باعث شده است کتاب «درهای نیمهباز» به نمونهای قابل توجه برای جستارنویسی در ادبیات فارسی تبدیل شود. همچنانکه نویسنده کتاب ظاهرا اولین کسی هم هست که به آموزش تخصصی جستارنویسی در ایران اقدام کرده و کارگاهی برای تمرین این گونه ادبی برگزار کرده است.
فقط روزهایی که مینویسم
همانطور که اشاره شد، مجله همشهری داستان اولین نشریهای بود که توجه اهل ادبیات در ایران را به جستارنویسی به عنوان یک قالب ادبی و هنری جلب کرد، به خصوص با انتشار ترجمه جستارهایی از آرتور کریستال و دیوید فاستر والاس که هر دو از جستارنویسان نامدار آمریکاییاند.
حق نشر عکس
atraf.ir
با تغییراتی که پس از مدتی در گروه سردبیری این مجله رخ داد، سردبیر سابق این مجله با تأسیس یک انتشاراتی به طور متمرکز و تخصصی به پیگیری این موضوع یعنی جستار روایی در قالب انتشار کتاب پرداخت؛ کاری که به دلیل نامطمئن بودن سودآوری آن، کمتر ناشری به سراغش میرود.
از میان این کتابها کتاب «فقط روزهایی که مینویسم» اثر آرتور کریستال از خوشاقبالترین آنها بوده است که سال گذشته نشر «اطراف» آن را با ترجمه احسان لطفی در ۱۲۰ صفحه منتشر کرد و اکنون به چاپ پنجم رسیده است.
«فقط روزهایی که مینویسم» مجموعه پنج جستار درباره نوشتن و خواندن است به قلم آرتور کریستال که با مطالعه آن درمییابید نویسندهاش نه از هنر داستاننویسان چیزی کم دارد نه از دانش برخی فیلسوفان و نه از دقت نظر بعضی نظریهپردازان.
یکی از پنج جستار این کتاب با عنوان «دیگر کتاب نمیخوانم»، روایتی خلاقانه و در عین حال بسیار دقیق درباره عوامل افول رمان در دوره معاصر است: “پنجاه سال قبل، وضعیت به گونه دیگری بود. انگار نمیدانستیم مرز میان ما و کتابها کجاست. کتابها آبوهوای ما بودند، محیط زیست ما بودند، پوشش و پوشاک ما بودند. ما فقط کتابها را نمیخواندیم؛ ما به آنها تبدیل میشدیم. ما کتابها را به درونمان میبردیم و آنها را به سرگذشت خودمان بدل میکردیم.”
این هم مثالی دیگر
دیوید فاستر والاس، جستارنویس نامدار دیگری است که خوانندگان ایرانی پیش از انتشار کتاب «این هم مثالی دیگر»، او را با جستار کوتاه معروفش «آب این است» به یاد میآوردند.
برخلاف موضوع کتاب آرتور کریستال، این کتاب مجموعه چهار جستار روایی درباره حقایق زندگی روزمره است که آن را نیز نشر اطراف با ترجمه معین فرخی در ۱۲۰ صفحه منتشر کرده و به چاپ چهارم رسیده است.
دیوید فاستر والاس در اوج شهرت و محبوبیت نسبی، در سال ۲۰۰۸، خودش را به کام مرگ فرستاد. بهت ناشی از خبر خودکشی او در ۴۶سالگی، اکنون با چند سال تاخیر به جامعه کتابخوان ایرانی رسیده و آنان را مشتاق کرده است تا از طریق روایتهایش به دنیای ذهنی او قدم بگذارند و به کشف و نظاره اموری بپردازند که به عادیترین شکل ممکن در اندام زندگی روزمرهشان تنیده است.

پخش این فایل در دستگاه شما پشتیبانی نمی شود.
پسخان
روزها در راه، در سوگ عشق و یاران
حق نشر عکس
khavaran
همانگونه که در مقدمه اشاره شد، در ادبیات معاصر میتوان جستارهایی نیز یافت که به قصد جستار نوشته نشدهاند. از جمله در حیرتانگیزترین کتاب شادروان شاهرخ مسکوب با عنوان «روزها در راه» که مجموعه خاطرات و یادداشتهای شخصی او از سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۷۶ است.
کتاب «روزها در راه» را نشر خاوران در سال ۱۳۷۹ در پاریس در ۷۴۰ صفحه منتشر کرد و هنوز اجازه انتشار در ایران نیافته است، اما کپی آن را علاقهمندان مسکوب از بازار زیرزمینی کتاب در محدوده میدان انقلاب تهیه میکنند.
شاهرخ مسکوب را اغلب با ترجمهها و پژوهشهایش میشناسند اما این کتاب شخصیتی را به ما معرفی میکند که مهمترین ویژگیاش نظرگاههای گاه بیبدیل او به موضوعات روزمره فردی، اجتماعی و سیاسی است.
از نثر کمنظیر مسکوب در این کتاب و برخی روزنوشتهای تکاندهنده آن که بگذریم، برخی پارههای آن را شاید بتوان با اغماض یک جستار درباره یک موضوع خاص قلمداد کرد؛ آنچنان که حسن کامشاد یادداشتهای مسکوب با موضوع مادرش را گرد هم آورد و در سال ۸۶ در قالب کتاب «سوگ مادر» در نشر نی منتشر کرد.
«در سوگ و عشق یاران» نیز دیگر کتاب شاهرخ مسکوب است که امسال با مقدمه حسن کامشاد در ۱۰۸صفحه در انتشارات فرهنگ جاوید منتشر شد. مسکوب در این یادداشتها به تعبیر کامشاد “زار نمیزند، سوگواری نمیکند، اما مرگ را با قلم به چهارمیخ میکشد تا جایگاهش را در بیدادگری یا معنابخشی به زندگی مشخص کند.”