نامه‌ای از لندن؛ در حکایت و شکایت زبان فارسی

[ad_1]

Image caption

تصویر روی جلد کتاب « فرهنگستان ایران»، شامل واژه‌های نوی که «فرهنگستان اوّل» تا سال ۱۳۱۹ پیشنهاد کرد و بسیاری از آنها به کار نرفت و وارد زبان نشد و فراموش شد

در «تجزیه»: بی‌منطق، در «ترکیب»: بی‌معنی

سلام بر همۀ فارسی زبان‌ها و فارسی دان‌های سراسر دنیا. صحبت از این بود که بله، زبان فارسی یکی از شاخه‌های اصلی زبان‌های «ترکیبی» هندو اروپایی است که اصل و قاعدۀ پیشرفت و گسترش آنها در «ترکیب سازی» است، امّا به شرط اینکه «جزءهای ترکیب» همه در زبان روزمرّۀ اجتماعی زنده باشد و کاربرد طبیعی و جاری داشته باشد. اگر حتّی یک «جزء» از جزءهای یک «ترکیب جدید» در «زبان اجتماعی» (۱) موجود و زنده و همه فهم نباشد، جامعه به چنین ترکیبی برای اقامت در قلمرو زبان خود جواز صادر نمی‌کند.

ترکیب‌ها، یعنی کلمه‌های مرکّبی که در «فرهنگستان اوّل» (۲)، با پشتوانۀ شخصیت عقلی، علمی، و فرهنگی کسانی مثل محمّد علی فروغی (ذکاء الملک)، محمّد تقی بهار (ملک الشّعراء)، علی اکبر دهخدا (علاّمه)، بدیع‌الزّمان فروزانفر، عبدالعظیم‌ خان قریب‌، غلامرضا رشید یاسمی، برای مقابله با کلمه‌های ترکیبیِ اکثراً عربی بیگانه با «زبان اجتماعی» فارسی، ساخته و پرداخته شد و استفاده از آنها را رسماً توصیه کردند، همه از حیث آگاهی زبانی، تفکّر علمی، و بینش عملی از ماهیت همسان و هماهنگ برخوردار نیست، امّا بسیاری از آنها با پیوندهای زنده و محسوس و مأنوس تاریخی و ادبی توانست به آسانی و به زودی جای ترکیب‌های بیگانه با «زبان اجتماعی» و همگانی مردم را بگیرد.

Image caption

تصویر «سرنگ» که همه به آن می‌گویند «سرنگ» و همه آن را می‌فهمند، ولی چون خارجی و اجنبی و بیگانه است، به جای آن واژۀ «آبدزدک» پیشنهاد شده است

مثلاً «نام» سازمان‌های جدیدی که در عهد قاجاریه، در آشنایی با سازمان‌های مشابه در «فرنگستان‌ها» (۳)، به مرور در ایران ایجاد شد، با فکر و صلاحدید و پیشنهادی کسانی ساخته شد که «زبان عربی» برای آنها زبان «خواصّ» و «اهل علم » بود و «زبان فارسی»، به سبب ناآگاهی و سبک اندیشیِ ایشان، «زبان عوام» و «اهل حرفه». به چند تا از این نامها، نگاه می‌کنیم:

«اطفائیه، صحیّه، عدلیه، نظمیه، بلدیه، مالیه…» مردم به اصطلاح «عامی» آن عهد که بیشترشان اصلاً خواندن و نوشتن نمی‌دانستند، از اسم این سازمان‌ها که وجودشان برای خدمت به همۀ طبقه‌های جامعه، از بالاترین بالاها تا پایین‌ترین پایین‌ها بود، چی می‌فهمیدند؟ بیراه نیست اگر گفته شود که به گواهی تاریخ، نظم و نظام حاکم بر جامعه‌های انسانی هیچوقت، نه فقط «لازم» نمی‌دانسته است، بلکه به «مصلحت» خود هم نمی‌دیده است که «عامّۀ مردم» غیر از «طاعت» و «اطاعت» (۴) چیزی بدانند و چیزی بفهمند.

Image caption

کتۀ قابل تأمّلی که در این تصویر مشاهده می‌شود، عنوان آن است: «عمارت بلدیۀ طهران»! در مدّتی نه چندان طولانی، هر سه کلمه تغییر کرد، دو تا در لفظ و سوّمی در املاء : «ساختمان شهرداری تهران»!

وقتی که عضوهای «منوّرالفکر» و «خبردار» از «تمدّن» و «فرهنگ» عصر جدید جهانی (۵) در «فرهنگستان اوّل» اطفائیه را «آتش نشانی»، صحیّه را «بهداری»، عدلیه را «دادگستری»، نظمیه را «شهربانی»، بلدیه را «شهرداری»، و مالیه را «دارایی» کردند، جزء به جزء این ترکیب‌ها در جامعۀ زبانی مردم و ادبیات آن (۶) زنده بود و زندگی می‌کرد و أشنا و مأنوس بود. فقط کلمه‌هایی از پیشنهادهای ساخت فرهنگستان اوّل ماند و ماندگار شد و مقبول خاصّ و عامّ شد که چنین خصوصیتی داشت.

امّا در همان فرهنگستان عضوهایی هم بودند که «علم» را با «احساسات» آمیخته بودند، و دید و برداشتشان از زبان «میهنی» بود و به افق‌های «جهانی» ورود پیدا نکرده بود. در نتیجه در کار ساختن کلمه‌های جدید، یک یک جزء‌های ترکیب را در بافت و دریافت زبان فارسی زنده و جاری، بررسی و ارزیابی نمی‌کردند و، مثلاً، «رادیوسکوپی» را که اصطلاحی بین‌المللی است، «پرتو بینی» خواندند، برای «تصدیق» یا گواهینامۀ تحصیلات ابتدایی و متوسّطه «پروانچه» ساختند، برای کلمۀ «کپسول»، «پوشینه» دوختند، برای کارخانۀ «اسلحه سازی» کلمۀ «تخشایی» را از مقبرۀ زبان پهلوی و اوستایی درآوردند، (۷) و برای «باد و باران شدید»، نمی‌دانم از درد چه ضرورتی شوربای «توف بار» پختند، و اصطلاح پزشکی «سُرنگ» (Seringue) (۸) را همنام حشرۀ «آبدزدک» کردند. و همۀ این «اطفال» آن فرهنگستان زندگی نکرده مردند، امّا فرهنگستان‌های دوّم و سوّم و بیشمار مقلّدان آنها عبرت نگرفتند: تراکنش، در هم کنش (۹)، ترا ریخته، فرافکنی!

زبانتان همواره دارا و دانا و توانا باد!

پخش این فایل در دستگاه شما پشتیبانی نمی شود.

نامه‌ای از لندن – سال دوازدهم – شمارۀ شصت و چهارم – جمعه ۱۰ اوت ۲۰۱۸

زیرنویس‌ها:

۱- به خاطر داریم که دربارۀ «زبان اجتماعی» این تعریف را شنیده‌ایم: «زبان اجتماعی انسان، چه ایرانی باشد، چه هرکجایی، زبان ساده و همه فهم و عامّ جامعۀ آن زبان است. مردم، از هر طبقه و مقام و موقعیتی باشند، در ارتباط با همدیگر، در همه جا و در همه حال، با آن زبان گفت‌و‌گو می‌کنند.»

۲- «فرهنگستان اوّل»: «فرهنگستان ایران، نهادی بود که در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۱۴ برای اصلاح زبان و خط فارسی به فرمان رضا شاه تأسیس شد و تا سال ۱۳۳۳ فعالیت کرد. آن را فرهنگستان اول نیز نامیده‌اند…» [به نقل از ویکی پدیای فارسی]

۳- «فرنگستان‌ها»: اینکه می‌گویم «فرنگستان‌ها» و نمی‌گویم «فرنگستان» به این دلیل است که کلمۀ «فرنگستان» در ابتدا و در اصل در اشاره به کشور «فرانسه» به کار برده می‌شد، امّا بعدها کشورهای خارجی، مخصوصاً اروپایی و آمریکا را هم شامل شد. لغتنامۀ دهخدا در تعریف «فرنگستان»، به جویندۀ معنی می‌گوید: «فرنگستان – (اِسم خاصّ ) فرنگ . فرنگان . (آنندراج ). فرانسه . رجوع به فرانسه شود»، امّا در تعریف «فرنگی» با اطمینان به جوینده می‌گوید: «فرنگی – (صفت نسبی) منسوب به فرنگ . اروپایی . افرنجی . (یادداشت به خط مؤلف ). پس چیزی که «فرنگی» است، فقط فرانسوی نیست، اروپایی است، و چون «گوجه فرنگی» اصلش از «آمریکا» ست، فرنگ و فرنگستان علاوه بر فرانسه، اروپا و آمریکا را هم شامل می‌شود، و در نتیجه «فرنگستان‌ها»ی متعدّد داریم، از آن جمله انگلستان!

۴- با اینکه تعریف‌های «طاعت» و «اطاعت» در لغتنامه‌ها تقریباَ یکسان است، اگر به کاربرد طبیعی این دو کلمه در «زبان اجتماعی» فارسی توجّه کنیم، می‌بینیم که مردم «طاعت» را بیشتر به معنی ستایش خدا با نماز و روزه به کار می‌برند، و «اطاعت» را بیشتر به معنای عامّ فرمانبرداری. مثلاً در «پایگاه اطّلاع رسانی حوزه» از کلمۀ «اطاعت» این طور استفاده شده است: «در چه مواردی زن باید از شوهر خود «اطاعت» کند؟» – «زنی که عقد دائمی شده، نباید بدون اجازۀ شوهر از خانه بیرون رود و باید خود را برای هر لذّتی که او می‌‏خواهد، تسلیم نماید و بدون عذر شرعی از نزدیکی کردن او جلوگیری نکند و اگر در اینها از شوهر اطاعت کند، تهیه غذا و لباس و منزل او و لوازم دیگری که در کتب ذکر شده بر شوهر واجب است و اگر تهیّه نکند، چه توانایی داشته باشد یا نداشته باشد، مدیون زن است‏.» در مورد «طاعت»، مثلاً شخص وارد شده بر کسی که تازه از نماز خواندن فارغ شده باشد، می‌گوید: «سلام، طاعت شما قبول»، یعنی ستایش خدا و شکر گزاری از نعمت‌های او «طاعت» اوست.

۵- در عبارت «منوّرالفکر و خبردار از تمدّن و فرهنگ عصر جدید جهانی» به سه موضوع با دقّت توجّه می‌کنیم. [یک):- موضوع «منوّر الفکر» یا «روشنفکر» که ترجمۀ «انتلکتوئل» (intellectuel) فرانسوی و «ایتلکچوآل» (intellectual) انگلیسی نیست و با عصر خرد گرایی (Age of Reason) یا عصر روشنگری (Age of Enlightenment) در قرن هجدهم در اروپا ارتباط دارد که «فکر» در پیروی از «خرد» به «علم» روی آورد و بی‌آنکه با «ایمان» ستیزی داشته باشد، از زیر لوای رهبری آن بیرون آمد. صفت مفعولی ای که در انگلیسی به معنی «روشنفکر» به کار می‌رود، «اِنلایتِند» (enlightened) است و این معنی‌ها را در بر دارد: «با اطّلاع، آگاه، آزاد اندیش، پیرو خرد، تحصیلکرده، با فرهنگ، و مخصوصاً اهل علم و فلسفه و تجربه و استدلال. در زبان فرانسوی به «عصر روشنگری» گفته‌اند «عصر روشنگران» (Le siècle des Lumières). انتلکتوئل یعنی اهل تعقّل، اهل تفکّر، منطقی، هوشمند، که با وجود همۀ این صفت‌ها، ممکن است هنوز در خرد گرایی و پیروی از علم به درجۀ کمال نرسیده باشد. [دو):- موضوع «خبر دار از تمدّن عصر جدید جهانی». شخص می‌تواند از «تمدّن عصر جدید جهانی وسیعاً «خبر داشته باشد» و از پیشرفته‌ترین و عالی‌ترین وسایل و امکانات آن استفاده کند، امّا با فلسفۀ انسانی این تمدّن آشنایی فکری و ادراکی نداشته باشد. و [سه):- «خبردار از فرهنگ عصر جدید جهانی». در همۀ کشورهای جهان، شرقی و غربی، شمالی و جنوبی، بسیارند کسانی که در زمینۀ «فرهنگ عصر جدید جهانی» آن قدر «خبر» در حافظۀ خودشان اندوخته‌اند که سر ریز کرده است و به صورت کتاب انتشار داده‌اند، امّا شیوۀ زندگیشان، رفتار اجتماعیشان، تفکّر فلسفیشان، آرمان انسانیشان، جوهری از این فرهنگ در خود ندارد. خودتان در دلتان چندتایی از نامداران آنها را نام ببرید. ثواب دارد!

۶- گفته شد که «جزء به جزء ترکیب‌های نوساخته باید در جامعۀ زبانی مردم و ادبیات آن زنده باشد و زندگی داشته باشد و أشنا و مأنوس باشد». در مورد موجود بودن «جزء»های «آتش نشانی، بهداری، دادگستری، شهربانی، و شهرداری»، که با پیشنهاد «فرهنگستان اوّل» توانست به آسانی جای «اطفائیه، صحیّه، عدلیه، نظمیه، و بلدیه» بگیرد، نمونه هایی از ادبیات کلاسیک زنده و همه فهم فارسی در پیش گذاشته می‌شود:

«آتش نشانی»:

آتش نشاندن، در معنای خاموش کردن آتش:«هرگه که بسوزد جگرم، دیده بگرید، / و’ین گریه نه آبی ‌ست که آتش بنشاند»: از سعدی شیرازی.

«بهداری»:

«به» در معنای خوب، سالم، خوش در ترکیب‌های «بهی»، و «بهبود»، در مقابل «رنجوری»، «ناخوشی»، «بیماری»: «به رستم چنین گفت پس شهریار / که ای نیک پیوند بِه ْروزگار. » از فردوسی. «بِه روزگار»: خوشبخت، آنکه دارای روزگار خوب باشد (لغتنامه). «بهی» در معنای سلامت، بهبود، تندرستی، در مقابل «در رنج بودن»، «ناخوش بودن»: «تو دوری و از دوریِ تو سخت به رنجم/ امّید بهی نیست چو ز این گونه بود کار». از فرّخی سیستانی.

«بهی یافتن» در معنای خوب شدن و به سلامت برگشتن بعد از بیماری: «بیمار چو اندکی بهی یافت / در شخص نزار، فربهی یافت …/ چون وقت بهی در آن تب تیز / پرهیز شکن شکست پرهیز/ تب باز ملازم نفس گشت / بیماری رفته باز پس گشت …» از نظامی گنجه‌ای در منظومۀ «لیلی و مجنون»، در فصل «وفات یافتن ابن سلام شوهر لیلی».

«بهبود» در معنای عافیت و سلامت و تندرستی: (لغتنامه) «چنین نومید نباید بود که بهبود ممکن باشد»(تاریخ بیهقی). در معنای مجازی از خرابی و بدی در آمدن و رو به خوبی رفتن: «بوی بهبود ز اوضاع جهان می‌شنوم / شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد»، از حافظ شیرازی.

«دادگستری»:

«دادگستر» در معنای دادور، دادگر، عادل: عادلی که عدل و داد را در میان مردم جاری کند و مبسوط سازد (لغتنامه): «هر آن شاه کو دادگستر بود / به هر دو جهان شاه سرور بود» از شاهنامۀ فردوسی. دادگستری: «به قدّ و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد / جهان بگیرد اگر دادگستری داند» از حافظ شیرازی.

«شهربانی»:

برای شنوندۀ فارسی زبان که در زبان روزمرّه و اجتماعی خود کلمه‌هایی مرکّب از «اسم به علاوۀ پسوند بان» بسیار دارد، از آن جمله باغبان، مرزبان، دشتبان، نگهبان، دیدبان، میزبان، بادبان، دژبان، آسیابان … شنیدن شهربان که هر دو جزء آن زنده است، غریب و نامأنوس نمی‌نماید و مفهوم آن را بی‌درنگ در می‌یابد. نمونه‌های این ترکیب‌ها هم از قدیم در ادبیات زنده آمده است: «مرزبان» – «به هر مرز بنشاند یک مرزبان / بدان تا نسازند کس را زیان» از دقیقی، پیشگام فردوسی در نظم شاهنامه. «دژبان» (قلعه بان): «کس آمد که دژبان این کوهسار / ستاده ست بر در به امید بار.» از نظامی گنجه‌ای.

«شهرداری»:

کلمۀ «شهر» که در پهلوی « خْشَترَ» بود و به معنی شهر و کشور، هر دو، بر زبان می‌رفت، در ترکیب با «دار»، به صورت « خْشَتردار» (شهردار)، به معنی «شهریار» فهمیده می‌شد. این کلمه در زبان و ادبیات فارسی جدید به صورت «شهردار» زنده ماند و به معنی «کشوردار» به کار رفت: «گردن هر مرکبی چون گردن قمری به طوق / از کمند شهریار شهرگیر شهردار.» از فرّخی سیستانی. «کشوردار»: «نگشاید در و دروازه کسی بر رخ عیش / تا در اقلیم دلم عشق تو کشوردار است» از نصیر همدانی، شاعر نیمۀ دوّم قرن دهم و نیمۀ اوّل قرن یازدهم هجری.

۷- در لغتنامۀ دهخدا، در تعریف کلمۀ «تَخشا» می‌خوانیم: «کوشنده و ساعی، نعت فاعلی (صفت مشبهه) از تخشیدن، پهلوی «توخشاک »، پازند «توخشا». (لغتنامۀ دهخدا). «تُخشایی»: ۱- کوشایی و چالاکی . ۲ – (اِسم) کارخانة اسلحه سازی.

۸- «سُرنگ» (Seringue) که کلمه‌ای است فرانسوی و در همین معنی در انگلیسی «سیرینج» (syringe) تلفّظ می شود، یک اصطلاح پزشکی بین‌المللی است و پرستارها و بیمارهای بیسواد دنیای واپس ماندۀ واپس نگهداشته شده هم آن را می‌فهمند و به کار می‌برند، در زبان فارسی باید به «آبدزدک» تبدیل شود که نام حشره‌ای است با این شرح در فرهنگ عمید: «حشره‌ای قهوه‌ای‌رنگ با بال‌های کوچک و پاهای تیز که به ‌وسیلۀ آن سوراخ‌هایی در زیرزمین حفر می‌کند و به ریشۀ گیا‌هان آسیب می‌رساند. شب‌ها بیرون می‌آید و خوراکش حشرات ریز و کرم‌های زیر خاک است؛ خاک ‌سنبه؛ زمین ‌سنبه.»

۹- کلمۀ مرکّب انگلیسی «interaction» را برای خوب فهمیدن و گیج نشدن و سالم نگهداشتن و همه فهم ماندن زبان فارسی به جای اینکه به «اثر متقابل» یا «فعل و انفعال» ترجمه کنند، به صورت «برهم کنش»، «در هم کنش»، و «میان کنش» باز سازی می‌کنند.

زیرنویس تصویرها:

۱- تصویر روی جلد کتاب « فرهنگستان ایران»، شامل واژه‌های نوی که «فرهنگستان اوّل» تا سال ۱۳۱۹ پیشنهاد کرد و بسیاری از آنها به کار نرفت و وارد زبان نشد و فراموش شد.

۲- تصویر «سرنگ» که همه به آن می‌گویند «سرنگ» و همه آن را می‌فهمند، ولی چون خارجی و اجنبی و بیگانه است، به جای آن واژۀ «آبدزدک» پیشنهاد شده است.

۳-نکتۀ قابل تأمّلی که در این تصویر مشاهده می‌شود، عنوان آن است: «عمارت بلدیۀ طهران»! در مدّتی نه چندان طولانی، هر سه کلمه تغییر کرد، دو تا در لفظ و سوّمی در املاء : «ساختمان شهرداری تهران»!

[ad_2]

خرید وی پی ان ارزان