[ad_1]
حق نشر عکس
Getty Images
جیمزباند کارهای به یاد ماندنی زیادی انجام داده است، از جان به دربردن از انفجارهای لیزری در ایستگاهی فضایی گرفته تا راندن ماشینی نامریی در یخچالی طبیعی. با این حال کاری که او تا کنون انجام نداده خنثی سازی بمبی اتمی است که یک کوسه ربات در فاضلابهای منهتن حمل میکند.البته واقعا نزدیک بود که جیمز باند این کار را هم انجام دهد.
جیمزباند کارهای به یاد ماندنی زیادی انجام داده است، از جان به دربردن از انفجارهای لیزری در ایستگاهی فضایی گرفته تا راندن ماشینی نامریی در یخچالی طبیعی. با این حال کاری که او تا کنون انجام نداده خنثی سازی بمبی اتمی است که یک کوسه ربات در فاضلابهای منهتن حمل میکند. البته واقعا نزدیک بود که جیمز باند این کار را هم انجام دهد. در سال ۱۹۷۶، موضوع یک فیلمنامه باند درباره دستهای از کوسه رباتهای مسلح به سلاح هستهای بود که از راه دور کنترل میشدند. نام این فیلمنامه “کلاهک” بود. و یکی از سه فیلمنامه نویس آن، کسی نبود جز نخستین جیمزباندی که بر پرده سینما ظاهر شده بود، یعنی شان کانری.
یکی دیگر از فیلمنامهنویسان کوین مک کلوری بود که در سال ۱۹۵۸ به یان فلمینگ، نویسنده رمان های باند، معرفی شده بود- خیلی پیش تر از این که هیچ کدام از کتابهایش به فیلم بدل شود. تقریبا به همان اندازهای که جیمزباند به فلمینگ شناخته میشود، یادآور نام مک کلوری نیز هست. فلمینگ افسر اطلاعاتی سابق نیروی دریایی بریتانیا بود که بسیار اهل سیگار و مشروب بود. مک کلوری یک مرد مجرد خوشتیپ و خوشگذران ایرلندی بود که در کشتیرانی تجاری سابقه کار داشت و مدتی هم نامزد الیزابت تیلور بود. او که فیلمی به نام “پسر و پل” را نوشته و کارگردانی و تهیه کرده بود، از یان فلمینگ پرسید که آیا میتواند نخستین فیلم باند را بسازد و نویسنده مک کلوری را برای این کار بسیار مناسب یافت.
مک کلوری قصد داشت که به جای اقتباس از یکی از کتابهای منتشرشده جیمزباند، با کمک فیلمنامهنویس شناختهشده جک ویتینگهام داستانی جدید بنویسد. نسخههای متعددی از فیلمنامه تهیه و تکمیل شد که برخی بهتر به نظر میرسیدند. در یکی از جلسههای اولیه ایدهپردازی قرار شد که مامور ۰۰۷ در قامت یک بازیگر و رقصنده کاباره ظاهر شود و شون کانری هم برخی از فوت و فنهای این کار را از نوئل کوارد و لارنس اولیویه آموخت. در پیرنگ بازنگری شده ائتلافی از جنایتکاران بینالمللی ابداع و گنجانده شد که اسپکتر نام داشت. سازمانی که در هیچ یک از کتابهای قبلی باند نشانی از آن نبود. داستان این گونه پیش میرفت که یکی از ماموران سازمان اسپکتر به نام لارگو، دو فروند موشک هسته ای از ناتو میدزدید، ولی جیمزباند پیش از آن که آنها شلیک شوند او را در جزایر باهاما به دام میاندخت. فلمینگ از این پیش فرض داستان راضی بود، ولی عنوانش “طول جغرافیایی ۷۸ غربی” را چندان نمیپسندید. او این نام را به “گلوله آتشین” تغییر داد.
تا مدتی به نظر میرسید که این فیلم ساخته خواهد شد و احتمالا آلفرد هیچکاک کار را به دست خواهد گرفت و ریچارد برتون نقش یک مامور مخفی ارشد سازمانی بین المللی را بازی خواهد کرد که عاشق نوشیدنی مارتینی است. با این همه فلمینگ دچار تردید شد که شاید مک کلوری از تجربه کافی برای ساختن بلاک باستری جاسوسی برخوردار نباشد. او تصمیم گرفت به جای آن بر پایه فیلمنامه “گلوله آتشین” رمان بعدیاش را بنویسد. متاسفانه درباره این تصمیم با دو مرد دیگری که فیلمنامه را نوشته و بیشتر کار را هم انجام داده بودند مشورت نکرد.
مک کلوری او را به دادگاه کشاند و درخواست غرامت کرد. پس از این که دو پرونده در دادگاه رسیدگی شد، حکم داده شد که در چاپهای آتی رمان “گلوله آتشین” نامهای مک کلوری و ویتینگهام هر دو به عنوان نویسنده بیاید و همچنین حقوق ساخت نسخهها سینمایی و تلویزیونی از این داستان به مک کلوری اختصاص یافت. همزمان دو تهیه کننده به نامهای آلبرت آر. براکلی(مشهور به کوبی) و هری سالتزمن تولید مجموعه فیلمهای باند را با بازی شان کانری شروع کرده بودند. کمپانی آنها “ایان” در سال ۱۹۶۲ “دکتر نو”، و به دنبال آن “با عشق از روسیه” و “پنجه طلایی” را تولید کرده بود. آنها که مشتاق بودند “گلوله آتشین” چهارمین فیلم باند در مجموعه آنها باشد، با مک کلوری قراردادی بستند که بر اساس آن، نامش به عنوان تهیه کننده فیلم ذکر میشد و همچنین اجازه داشت که ده سال بعد خودش این فیلمنامه را بسازد. آنها احتمالا امیدوار بودند که پس از این مدت مردم یا مک کلوری علاقه شان را به این اثر از دست داده باشند.
حق نشر عکس
Alamy
“گلوله آتشین” چهارمین فیلم از مجموعه ۰۰۷ بود- که با توجه به ارزش پول در آن زمان، پرفروشترین اثر از فیلمهای جیمز باند در ایالات متحده به شمار میآید. این فیلم از این نظر حتی از “شوالیه تاریکی” نیز پیشی میگیرد
پیشبینی براکلی و سالتزمن اشتباه از آب درآمد و پس از گذشت یک دهه در ۱۹۷۵، مک کلوری اعلام کرد که میخواهد نسخهای دیگر از این فیلمنامه بدون مشارکت این دو بسازد. او حتی عنوانی برای فیلم انتخاب کرد که بر ادعای او مبنی بر نقشش در خلق این شخصیت تاکید داشت: “جیمزباند از سازمان جاسوسی”- به جای مامور ۰۰۷ .
مک کلوری کاری کرد که رقبایش را حتی بیشتر خشمگین ساخت؛ او دو نویسنده را که زمانی با کمپانی “ایان” ارتباط بسیار نزدیکی داشتند استخدام کرد. نخستین آنها لن دیتون بود که مایکل کن، در فیلمهایی که براساس سه رمانش با تهیهکنندگی سالتزمن ساخته شده بود، حضور داشت: “پرونده ایپکرس”، “خاکسپاری در برلین ” و ” مغز بیلیون دلاری”. دومین نویسنده شان کانری بود. او پیش از این هیچ گاه فیلمنامه ای ننوشته بود و باید بگوییم که پس از آن هم هرگز ننوشت. اما نکته اصلی این نبود. براساس روایت دقیق و پرجزییات رابرت سلرز از ماجرای فیلمنگ/ مک کواری/ “ایان”- که او آن را “جدال بر سر باند” نامیده- هدف اصلی مک کلوری آن بود که نام شان کانری را به هر طریق ممکن به پروژه باند پیوند بزند.
به هر حال- فارغ از مشارکت افزون یا اندک شان کانری- فیلمنامه آن قدر جذاب بود که کمپانی پارامونت تصمیم گرفت آن را تهیه کند و نام فیلم هم قرار شد “کلاهک” باشد. ماجراهای اثر بسیار هیجانانگیز بود. سه نویسنده با این که به صورت کلی خط وقایع “گلوله آتشین”را پی گرفتند، ولی گاه نیز به راه خود رفتند و نقضیههایی شبیه به مجموعه امریکایی “آوستین پاورز” خلق کردند. در صحنهای مامور ۰۰۷ با فاتیما بلاش که مامور اسپکتر است مشغول عشق بازی است، در حالی که خدمتکارشان افی( که او نیز مامور اسپکتر است) زیر تخت پنهان شده. سپس دو مرد به آپارتمان باند در بلگراویا هجوم میآورند، ولی او با مشت و لگد و فنون کاراته آنها را از پا درمیآورد و بعد تازه درمییابد که این دو نفر در واقع همدستانش بودهاند. هنگامی که جیمزباند به دفتر مرکزی ام آی سیکس میرود به همین سبب سرزنش میشود.
تفاوت دیگر میان “گلوله آتشین” و “کلاهک” این است که این آخری با حال و هوای نیویورک درآمیخته است. مثلا جیمزباند در فاضلابهای نیویورک با کوسهرباتها درگیر میشود و بعد بالای مجسمه آزادی بین او و ماموران اسپکتر زد و خوردی خونین درمیگیرد(در متن فیلمنامه آمده است که “خون از گونههای مجسمه آزادی همچون اشک جاری است”.) این نکته بسیار قابل توجه است که چقدر “کلاهک” شبیه به فیلمهایی است که در همان زمان کمپانی “ایان” مشغول تولید آنها بود. مثلا در “جاسوسی که دوستم داشت”- با بازی راجر مور- مخفیگاه شخصیت منفی فیلم به طرزی شک برانگیز شبیه توصیفی است که در نسخه دایتون و همکاران آمده است:” یک سازه عظیم و سفید استوانهای به سبک فوتوریستی که از دریا سربرمیآورد”. در درگیری نهایی در فیلم “جاسوسی که دوستم داشت” تجهیزات بسیار لوکسی استفاده میشود که در فیلمنامه “کلاهک” هم دیده میشود. اگر به کوسههای ربات، وسایل اتمی سرقت شده را هم بیفزاییم شباهت میان دو اثر آن اندازه زیاد میشود که هر فرد دیگری هم جای راجر مور بود ابروهایش را از فرط تردید بالا می انداخت.
حق نشر عکس
Getty Images
مک کلوری درباره اتحادیه اسپکتر و شخصیت بلوفلد، که در فیلم “پنجه طلایی” تولید کمپانی “ایان” استفاده شده بود، ادعای حق کرد. به موجب این شکایت برای دههها استفاده “ایان” از این دو ممنوع شد
البته واکنش مک کلوری از ابرو بالاانداختن راجر مور بسیار شدیدتر بود. از دادگاه حکمی علیه کمپانی “ایان” گرفت، اما آن ها هم احکامی علیه او گرفته بود. همزمان هر دو طرف ادعا میکردند که دیگری ایدههای آنها را دزدیده است. شان کانری و پارامونت که نمیخواستند در این تک و پاتک حقوقی گیر بیفتند کنار کشیدند و”جاسوسی که دوستم داشت” ساخته شد و “کلاهک” به تولید نرسید.
اما مک کلوری از پا ننشست. او و تهیه کنندهای به نام جک شواتزمن، در ۱۹۸۳ نسخهای تعدیل شده و کمتر هیجان آنگیز – بدون کوسه رباتها- از “کلاهک” ساختند که نام آن “دیگر هرگز نگو هرگز” است. در دهه ۹۰ هم نسخه دیگری به نام “کلاهک ۲۰۰۰” تولید کردند. اما در آن زمان دیگر این پرسش فراگیر شده بود که وقتی فیلمهای” ایان” این همه موفق است، دیگر چه نیازی هست به مجموعه دیگری ای فیلمهای جیمزباند.
با این حال، سخت است که وقتی به مک کلوری میاندیشیم با او همدلی نکنیم. بویژه هنگامی که”جاسوسی که دوستم داشت” را تماشا میکنیم – فیلم جاسوسی پر زرق و برق، پر از فن آوری و صحنههایی در آب- که بسیار شبیه است به نسخه ای که او و دایتون و کانری طرحش را ریخته بودند. و بسیار دشوار است که آهنگ آخر “جاسوسی که دوستم داشت” را بشنوی و این فکر به ذهنت خطور نکند که شاید رقبای مک کلوری در “ایان” داشتند برای او پیغامی طعنهآمیز میفرستاند:”هیچ کس بهتر از این نمیتونه این کار را انجام بده”.